نیکانمنیکانم، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

nikan

انتظار کشنده

سلام به نی نی گل خودم.خوبی مامانی.منم اگه تو خوب باشی خوب خوبم. دیروز با بابایی رفتیم کلی لباسهای قشنگ واست خریدیم. چقدر بیقرار اون لحظه ای هستم که این لباس ها را تو تن نازت ببینم. چند شب پیش که با خاله هدا وعمو محمد وسام کوچولو رفته بودیم بیرون یه کفش خیلی خوشکل واست خردیم.البته واسه وقتی که بتونی راه بری. خیلی دوسش دارم.هم قشنگه ،هم اسپرته.خلاصه هر کار میکنیم که حالا حالاها خرید نکنیم دلمون نمیاد.آخه بابایی میگه زوده ،منم میدونم اما دلم نمیاد.مخصوصا" دیشب که بابایی متوجه شد من یکم دلم گرفته و حس خوبی ندارم،پیشنهاد بازار رفتن و داد.واست خرید کردیم که حس منم کمی بهتر بشه. آخه میدونی مامانی موضوع چیه؟؟؟!! جواب آزمایش هنوز نیومده.یکم ...
9 ارديبهشت 1392

خاطرات جنین . . . . . . . . .

  شروع تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کرم و فعلا برای مسکن رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه !!!!!!!!!     اظهار وجود هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد.   زندان گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!! &n...
17 فروردين 1392

نوروز 92

سلام مامانی .خوبی. می دونم این چند وقت خوب استراحت نکردی وخیلی خسته شدی .باید مامان وببخشی،آخه مهمون داشتیم.نمی شد خوب استراحت کنم تا تو هم خوب و راحت باشی.مامانی بلاخره امروز همه فهمیدن که تو توی دل منی.... . چه روز خوبی بود.همه خیلی خوشحال شدند.باورم نمیشد اینقدر دوست داشته باشند.اینهمه برات ذوق کنند .مامانی!صبح بیدار شدم و یه صبحانه مفصل خوردم تا تو نوش جون کنی .دیشب خیلی حالم بد بود.یه ذره با بابایی بد اخلاقی کردم که چرا حالمو درک نمیکنه.تا 2 نشسته بود خونه باباجون .خوب خسته بودم.2نوبت بازار و پیاده روی سخت بود واسم.دلم درد میکرد .احساس میکردم جات راحت نیست.خوب منم بداخلاق شده بودم.محتاج یه ذره خواب بودم. بابایی رفت خونه باباجو...
1 فروردين 1392

روزهای پایانی سال91

سلام عزیز دلم.خوبی ... خدا را شکر! ببخشید مامانی زیاد غذاهای مغذی نمی خوره که تو زودتر بزرگ شی. مامان اصلا" میلی به غذا نداره. هرچی درست میکنم دلم نمیخواد بخورم.بد غذا شدم.پریشب که با بابایی رفتیم بیرون ،دیدی که بابا ساندویچ کباب ترکی گرفت که بخوریم اما من به زور نصفشو خوردم .نمیدونم چرا ولی میلی به غذا ندارم.امیدوارم روی تغذیه تو زیاد تاثیر منفی نداشته باشه . 5شنبه از اهواز زنگ زدن که جواب آزمایش و امروز که شنبه است میدن.متاسفانه امروز بابایی رفت ماموریت کنگان .وما نتونستیم بریم اهواز .رفتم شبکه بهداشت ،آخه قراره جواب آزمایشو براشون فکس کنن. ومن از طریق شبکه بهداشت جواب و پیگیری کنم.گلم!بابایی وقتی رفت بوست کرد .نمیدونم خوشحال شدی ...
26 اسفند 1391

نیاز

و چه زیباست که تو تنها  نیاز  من باشی     و چه عاشقانه هست که تو تنها آرزوی من باشی و چه رویایی است این  لحظه های ناب عاشقی  و       و همه  زیبایی های عاشقانه و رمانتیک  را فقط با تو حس میکنم  .   .  .   و همه بروند به کنار   فقط تو باشی  برای همه زندگیم  کافیست... ...
15 اسفند 1391

دلواپسی قاصدک....

سلام دلبندم. یه روز دیگه سپری شده و تو بچه خوبی هستی منو زیاد اذیت نمیکنی. بابا قاصدک همش میگه:چرا ویار نداری،چرا چیزی دلت نمی خواد،چرا حالت تهوع نداری......؟؟؟!!! منم گفتم خوب مگه بده!؟نمیدونه شما نی نی خوبی هستی مامانو اذیت نمی کنی. خدا کنه تا آخرش همینجوری باشی. دلبندم دیشب برات یه لباس قشنگ خریدیم.  کلی ذوقشو کردیم همه لباساش قشنگ بود،دوست داشتم همه رو برات بخرم اما خوب بابایی،طبق فرمول هیشگی آینده نگریش نذاشت. گفت: هنوز زوده بزار تا وقتش بشه.خوب راست میگه ،اما من میدونم تو حالت خوبه.اما بابایی همش استرس داره که مبادا تو حالت خوب نباشه. نمیدونم شبا که می خوای بخوابی گرمای دستای نوازشگرشو حس می کنی یا نه؟ دیشب ...
14 اسفند 1391

هی بابایی؟؟؟

سلام بابایی. بزار لحظه گرفتن آزمایش و من برات بگم: ساعت 5:30 بود که بعداز اینکه کارم تو شرکت تموم شد مستقیم رفتم واسه گرفتن جواب آزمایش که معلوم بشه تو دل مامانی هستی یا نه؟.یه حس خیلی خوب داشتم. حس پدرشدن.رفتم پشت میز آزمایشگاه وخانم مسئول اونجا جواب آزمایش و داد دستم. با کلی شوق توام با استرس  جواب و گرفتم و اینورو اونور دنبال کسی میگشتم که جواب و واسم بخونه.تا اینکه مسئول آزمایشگاه رو دیدم و گفتم جوابش چیه؟ گفت مثبته. میدونستم مثبت یعنی تو هستی ولی بخاطر اینکه تردیدم به یقین تبدیل بشه رفتم پیش منشی دکتر واز ایشون خواستم جواب و ببره پیش دکتر تا خود دکتر واسم بخونه.جواب مثبت بود. کلی ذوق کردم. اشک تو چشام جمع شده بود. کل مسیرو نم...
12 اسفند 1391

لالایی برای کودک نازم

لا لا گل ریحون دوتا فال دوتا فنجون توی فنجون تو لیلی تو خط فال من مجنون لالا لالا گل خشخاش چه نازی داره تو چشماش پر از نقاشی خوابت تو تنها فکر اونا باش لالا لالا گل پونه گل خوش رنگ بابونه دیگه هیچ کس تو این دنیا سر قولش نمی مونه لالا لالا شبه دیره ببین ماهو داره میره هزارتا قصه هم گفتم چرا خوابت نمی گیره؟؟ لالا لالا گل لاله نبینم رویاهات کاله فرشته مثل تو پاکه فقط فرقش دوتا باله لالا لالا گل رعنا می خواد بارون بیاد انجا کی گفته تو ازم دوری؟؟ ببین نزدیکتم حالا لالا لالا گل پسته نشی از این روزا خسته چقدر خوابی که میشینه تو چشمای تو خوشب...
12 اسفند 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به nikan می باشد